ܓܨخطــ خطــ یهایی از سر دلتنگی ܓܨ
ــــــــ شـایــد مرهمــی باشــد برای دردهـــا...دردهـــایـــی کــه نمیـشـود به زبــــان آورد ــــــــ
خوابي ديدم ....خواب ديدم در ساحل با خدا قدم مي زنم از دیوانه ای پرسیدند : چه کسی را بیشتر دوست داری ؟ بازهم دوباره دلم گرفته... دوباره هوس قلم و یک کاغذ سفید میکنم که دردهایم را به دوش بکشند... و شروع میکنم به نوشتن احساس این روزهایم... مینویسم از قاب عکسی که از خودش جا گذاشت... و با دیدنش...انگار خاطرات طناب میشوند و به دور گلویم میپیچند... به همین سادگی...به دار کشیده میشوم با عکس کسی که روزگاری آرامشم میداد... عیب نداره که دلش دیگه برات " تنگ " نمیشه ... چقدر دلم تمام شدن می خواهد، از آن تمام شدن هایی که بشود نقطه سر خط.. و آنگاه دیکته تمام شود! و من دیگر آغاز نشوم... اینو یه دوست بهم داد به دلم منم که خیلی نشست ایشالله شما هم دانلود کنید و ازش خوشتون بیاد فایل صوتی مدح حضرت مهدی(عج) با صدای آقای علی فانی ه طاها به یاسین به معراج احمد آی خدا دلگیرم ازت همیشــــه دلتنگی زنـدگــی انـگــارتـمــام سرم را گرم میکنم … ین روزهــــایم به تظاهر می گذرد... و من هنوز عاشقم از خودم یه انبار ساختم با یه عالمه حرف های تلنبار شده...
گاهی دلـــم برای خودم تنگ می شود ... صفحه کنه یاداشتهای من گفت چهار شنبه روز میلاد منه اما شعر تو مگه که چشه من تو نخ ابر که بارون بباره اخ اگه بارون بباره اخ اگه بارون بباره .....
قطار مى رود امشب باران بود...و پاهای خسته ای که خیابانها را بی هدف قدم میزدند خاطراتت هم بودند... و پا به پایم زیر باران می آمدند... خیس خیس...مثل خیابانهای شهر... مثل چشمهایم هنگام رفتنت...و هنگام تنها شدنم... باران و خاطراتت بدجور دلتنگم میکنند... دلتنگ عشقی که خیلی وقت است از من گرفته شده... وتنها داراییم از آن کابوس هاییست که شبها میگیرند آرامشم را ...... این افکار خسته ام میکنند... به خودم می آیم... هنوز باران میبارد... نم نم میبارد... و من... تکیه داده ام به چراغ قرمزی
خسته شده ام از گذر خاطرات
من هم می روم به همان جاده ای که می خواستم اولین جای شروع زندگیمان آنجا باشد ..............
خداونـــــــــــــــدا خطا از من است، می دانم. از من که سالهاست گفته ام “ایاک نعبد” اما به دیگران هم دلسپرده ام از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین” اما به دیگران هم تکیه کرده ام اما رهایم نکن بیش از همیشه دلتنگم به اندازه ی تمام روزهای نبودنم
یاد باد ان روزه ها رفتی دگر ای نازنین ، حتی زمن یادی نکردی درکوچه باغ خاطره ،هرگز مرا یادی نکردی هر چند در چشم تو من یه اشنایی ساده بودم هرگز ندانستی که من در خلوتم دیوانه بودم دیدار اخر هرچه با خود عهد بستم با دل بگویم من که هرگز دل نبستم صد بار گفتم من ولی باور نکردم اخر بجز اسم تو من از بر نکردم ...... همیشه همینجوره... وقتی پر از حرفی هیچی نمیتونی بگی... فقط... تولدت مبارکــــــــــــــــــــــــ...ایشالله به آرزوهات برسی
آدم ها به همان خونسردی که آمده اند چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند یکی در مه یکی در غبار یکی در باران یکی در باد و بی رحم ترینشان در برف آنچه به جا می ماند ردپایی ست و خاطره ای که هر از گاهی پس میزند مثل نسیم سحر پرده های اتاقت را
دلگیر نباش، دلت که گیر باشد؛ رها نمی شوی؛ خداوند، بندگان خود را؛ با آنچه بدان دل بسته اند می آزماید ...
تمام هستی ام را برگی کن!بر درختی بیاویز! خودت باد شو! بر من بوز! به زمینم بیانداز! خدا که شدی و از من گذر کردی ... خیالم راحت می شود جای پای تو، مرا و همه هستی مرا تقدیس می کند!
بر پهنه ي اسمان صفحه هايي از زندگي ام برق زد در هر صحنه،دو جفت جاي پا ديده ام
يکي متعلق به من وديگري متعلق به خدا،وقتي اخرين صحنه در مقابلم برق زد
به پشت سر وبه جاي پاهاي روي شن نگاه کردم متوجه شدم که چندين بار در طول مسير زندگي ام
فقط يک جفت جاي پا روي شن بوده است
هم چنين متوجه شدم که اين در سخت ترين و غمگين ترين دوران زندگيم بوده است
اين واقعا برايم ناراحت کننده بود و درباره اش از خدا سوال کردم
خدايا اگربه دنبال تو بيايم ،تو در تمام راه با من خواهي بود
ولي ديديم که در سخت ترين دوران زندگيم ،فقط يک جفت جاي پا وجود داشت
نمي فهمم چرا هنگامي که بيش از هر وقت ديگر به تو نياز داشتم ، مرا تنها گذاشتي
خدا پاسخ داد :بنده ي بسيار عزيزم
من هميشه در کنارت هستم و تنهايت نخواهم گذاشت
اگر در ازمون ها و رنج ها ،فقط يک جفت جاي پا ديدن ،بدان خاطربود که
در ان هنگام تو را در اغوشم حمل مي کردم
دیوانه خندید و گفت : ”عشقم” را… !
گفتند : عشقت کیست؟
گفت:عشقی ندارم...!!!
خندیدند و گفتند : برای عشقت حاضری چه کارهاکنی؟
گفت : مانند عاقلان نمیشوم ، نامردی نمیکنم ، خیانت نمیکنم ، دور نمیزنم ، وعده سرخرمن نمیدهم ، دروغ نمیگویم و دوستش خواهم داشت ، تنهایش نمیگذارم ، میپرستمش ، بی وفایی نمیکنم با او مهربان خواهم بود ، برایش فداکاری خواهم کر د،ناراحت و نگرانش نمیکنم ، غمخوارش میشوم…
گفتند: ولی اگر تنهایت گذاشت ، اگر دوستت نداشت ، اگر نامردی کرد ، اگربی وفابود ، اگر ترکت کرد چه…؟
اشک بر چشمانش حلقه زد و گفت : اگر اینگونه نبود که من “دیوانه” نمیشدم… !!!
عیب نداره که " تنهایی "
عیب نداره که شبا بدون " شب بخیر " می خوابی ...
عیب نداره که جمله ی "دوستت دارم " رو نمیشنوی .
عیب نداره حرفاتو باید تو تختت با " خودت " بزنی ...
عیب نداره زیر بارون بدون ☂ ، باید " تنها " خیس شی ...
عیب نداره که کسی نیست " درد " هاتو بهش بگی ...
عیب نداره گلم ، " خدا بزرگه " اونم تنهاست ،
بدون شب بخیر می خوابه ، دوستت دارم های تورو
میشنوه و دلش برات تنگ میشه !
حرفاتو به اون بزن ، زیر بارون باهاش قدم بزن....
به قدر و به کوثر به رضوان و طوبی
به وحی الهی به قرآن جاری
به تورات موسی و انجیل عیسی
بسی پادشاهی کنم در گدایی
چو باشم گدای گدایان زهرا (س)
چه شب ها که زهرا (س) دعا کرده تا ما
.....
ادامه مطلب
آی زندگی سیرم ازت
آی زندگی می میرم و
عمرمو می گیرم ازت
این غصه های لعنتی
از خنده دورم می کنن
این نفسای بی هدف
زنده به گورم می کنن
چه لحظه های خوبیه
ثانیه های آخره
......
ادامه مطلب
خبر از دلتنگی های من چطور؟
و آن پروانه های شادی که در نگاهم بودند…
خبرش رسیده که مرده اند؟
هیچ سراغ دلم را میگیری؟
کسی خبر داده که آب رفته ام از خستگی؟
مچاله ام از دلتنگی؟
آه… که هیچ کلاغی نساختیم میان هم
وجدانت راحت…
خبرهای من به تو نمی رسد
به خاطر نبـــــــودن شخصی نیست
گاه به علت حضور کسی در کنارت استـــــــ
که حواسش به تــــــــو نیستــــــــ
صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !!
هـرچــه مـن صـبــوری میکـنـم
او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام هـول میزنــد
بـــرای ضـربــه بـعــد …. !
کـمـی خـسـتــگـی در کــن ،
لـعـنـتـــی …
خـیــالـت راحـت !!….
خـسـتـگــی ِ مــن .....
بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود …
با هر کلاهی که بتوانم رویش بگذارم …
اما افسوس ، دلم گرم نمیشود…
دل سردم ، بسادگی کلاه بر سرش نمیرود …
گول حرفهایم را نمیخورد …
تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی،
به شادی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...
اما . . .
چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"
آنقدر که میتوانم
هر شب - بدون آنکه خوابم بگیرد
از اول تا آخر بیوفاییهایت را بشمارم
و دست آخر همه را فراموش کنم
آنقدر که میتوانم اسمت را
روی تمام آبهای دنیا بنویسم
و باز هم، جا کم بیاورم
آنقدر که میتوانم
شبها طوری به یادت گریه کنم که
خدا جایم را با آسمان عوض کند !
و من هنوز عاشقم
آنقدر که میتوانم
چشمهایم را ببندم
و خیال کنم :
(هنوز دوستم داری !!!!)
کاش مثل قدیما بیای و بگی:
گاهی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ می شود ...
گاهی دلم برای پاکیهای کودکانه ی قلبم میگیرد ...
گاهی دلم از آنهایی که در این مسیر بی انتها آمدند
و رفتند خسته می شود ...
گاهی دلم از کسانی که ناغافل دلم را م
گاهی آرزو میکنم ای کاش ...
دلی نبود تا تنگ شود ...
تا خسته شود ...
تا بشکند ...
تو مى روى
تمام ایستگاه مى رود
و من چقدر ساده ام
که سال هاى سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده هاى ایستگاه رفته
تکیه داده ام
که انگار میلی به سبز شدن ندارد...
رفت ............. آنقدر ساده که باورش نمی کنید
حتی پشت سرش هم نگاه نکرد
و می نگرم شهر را در تنهائی خویش از فراسوی کوه
چقدر گم می شوم در این انبوه دیواره هایی که هر یک پر است از آئین بی وفائین
روزه های کودکی
لحظه های پاک پاک
روزهای بی گناه بچگی
یاد باد ان روزه ها
قصه ها ، افسانه ها
که گذشتند از پی هم با شتاب
مثل رویا ، مثل خواب
بعد امد روزه های بی فروغ
......
ادامه مطلب
ادامه مطلب
که با کمانچه اش
گوشه ی خیابان شاد میزد...
اما با چشمهای خیس ... !!
وقتی دلتنگم
بشقاب ها را نمی شکنم
شیشه ها را نمی شکنم
غرورم را نمی شکنم
دلت را نمی شکنم
در این دل تنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد
این بغض لعنتی است که میشکنم
قالب رايگان وبلاگ پيجك دات نت |